«نماینده» / نجفی، گزینه نهایی اصلاحطلبان برای شورای شهر بود و سندی مهم بر عقیم بودن جریان اصلاحات. نجفی که چند سال قبل بدلیل بیماری قلبی، از سمت خود با عنوان ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استعفا داده بود، اکنون مسئولیتی که دهها برابر وسیعتر از سمت قبلی اوست را قبول کرده است!
سوگند یا میثاق!؟
نجفی اولین شهرداری است که برای شروع کارش در حضور اعضای شورای شهر سوگند میخورد. قرار بود او هم میثاقنامهای را امضا کند، اما محسن هاشمی درخصوص چرایی تبدیل میثاقنامه به سوگند نامه میگوید: بحث میثاقنامه بین شورای شهر تهران و شهردار مطرح شد که به پیشنهاد اعضا، میثاقنامه به سوگندنامه تبدیل شد.
هاشمی از تهیه متن سوگند نامه در کمیسیون نظارت شورای شهر تهران خبرداد و بعد هم اضافه کرد که : در کمیسیون نظارت و حقوقی متن سوگند نامه تهیه و در نهایت به شهردار پایتخت ارائه شد.
اما اینکه او سوگند بخورد یا میثاقنامهای را امضا کند، تاثیر چندانی در نقطه مهم و مغفول ماجرا ندارد. حتی اینکه او بیمار باشد یا برخوردار از سلامت کامل هم تاثیری در اصل ماجرا ندارد.
مسئله اینجاست که اساسا نجفی برصندلیای نشسته که مقدمات قانونی و صلاحیت اکتساب آن را ندارد!
موضوع خیلی هم قدیمی نیست، ۸ سال قبل، در گرماگرم فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸، نجفی در اردویی بود که به تعبیر رهبر انقلاب، کشور را به لبه پرتگاه سقوط میبردند! او البته خودش را خاموشکننده آتش فتنه معرفی میکند اما ماجرا به این سادگیها هم نبود و خود آقای نجفی و صدالبته دستگاههای امنیتی به خوبی از واقعیت ماجرا باخبرند.
نجفی اعلام کرده بود پس از نماز جمعه ۲۹ خرداد همان سال، وی در هیچ راهپیمایی شرکت نکرده است اما با یک جستوجوی مختصر معلوم شد عکسی از وی در فضای مجازی منتشر شده که وی را میان تجمع کنندگان مقابل دانشگاه شریف نشان میدهد!
صداقت، البته کف شرایط برای احراز یک پست مدیریتی کلیدی در ایران است که برخی از مواضع ایشان مخدوش کننده آن است.
آقای نماینده!
ولی ماجرا واقعا فراتر از یکی دو حضور تحریک آمیز بود. نجفی به همراه معصومه ابتکار، در سختترین روزهای فتنه انگیزی فتنهگران به خانه کشتهشدگان حوادث فتنه میرفت و رسما آنها را به آشوب و اعتراض علیه نظام اسلامی دعوت میکرد. به گفته برخی نمایندگان مجلس قبل در جریان سرکشی به خانوادههای آسیب دیده و داغدار از فتنهانگیزیها، آنها اظهار میکردند که پیش از این دیدار، نجفی و ابتکار در منزلشان حضور یافته صراحتا اعلام میکردند «ما نماینده موسوی و کروبی هستیم، چرا شما مدعی شهدایی که دادهاید، نمیشوید!؟» او البته ادعا کرد این سرکشیها در قالب ماموریت شورای شهر تهران بوده، اما رئیسوقت شورا، این ادعای دروغ را تکذیب کرد و برگی دیگر حاکی از عدم صداقت ایشان را آشکار کرد.
این پیشینهها باعث شد نجفی در دولت یازدهم از راهیابی به ساختمان وزارت آموزش و پرورش بازبماند.
آن تعهد فراموش شده!
مناسبات و رفتارهای آن روزها را فقط در همان ظرف میشود فهمید نه در ظرف ایران آرام امروز. در ظرف زمانی که کشور از داخل و خارج دستخوش تهدید و فتنه بود و تازه فتنه گران داخلی، گرای تحریم و جنگ را به آمریکاییها هم میدادند! وطن فروشی آن روزها، چیزی بود که بعدها، آمریکاییها هم به کرات از آن یاد کردند و معلوم شد کسانی که آن روزها در داخل ساز فتنه کوک میکردند، سر بر کدام بالین داشتند و کارفرمایشان که بوده است!؟
سماحت و سعهصدر نظام در برخورد با فتنهگران خیلیها را دچار توهم کرد. شاید لازم بود از همان ابتدا، مثل قبله آمال آن روزها و این روزهایشان یعنی ترکیه با کودتاگران برخورد میشد و نه، شاید هرچه انجام شد، خوب و به جا بود، اما هرچه بود، عوامل میدانی و ستادی فتنه، بالجمله از اغماض نظام، بهره بردند.
برخی همچون نجفی البته بازداشت نشدند، اما متعهد شدند دست از فتنه انگیزی بردارند و قرار شد هیچ پست و مسئولیت کلیدی به ایشان واگذار نشود و به آنها که دلشان میخواست ایران را به ثمن بخس به آمریکاییها بفروشند، کار خطیر و مسئولیت مهمی سپرده نشود اما...
استعلام پر ماجرا
وقتی اسم نجفی از بین اسم چند زن و مرد اصلاحطلب و هم سن و سال خودش برای شهرداری تهران انتخاب شد، مقرر شد که وزارت کشور حکم شهرداری او را صادر کند. این امر افزون بر رای اعضا شورای شهر، نیازمند یک مقدمه ساده دیگر هم بود و آن چیزی نبود جز استعلام از وزارت اطلاعات. فرایندی که با توجه به اهمیتش، نهایتاً طی چند ساعت خاتمه مییافت. یعنی وزیر کشور در نامهای از وزیر اطلاعات میخواهد نظرش را درباره محمدعلی نجفی برای تصدی سمت شهرداری تهران اعلام کند و چون شهر تهران مهم است و نباید لحظهای بدون مسئول بماند، منطقی است که بلافاصله وزیر اطلاعات دستور تهیه پاسخ را بدهد و طبیعتا پس از چند ساعت، پاسخ آماده میشود.
اما کار نجفی بالا گرفت! چند ساعت به چند روز بدل شد و پاسخی نیامد! حتی برای شهرداری تهران سرپرست هم انتخاب شد، اما پاسخ نرسید! فشارها بالا گرفت! در پرونده نجفی چه چیزی بود که مانع پاسخ مثبت میشد!؟ آیا همان تک برگ سال ۸۸ مانع بود و به مسئول با وجدان پرونده، اجازه نمیداد بیتوجه به آن برگه، پاسخ بدهد!؟ آیا اوراق دیگری هم در پرونده بود که دست او را لرزانتر میکرد!؟ کسی چیزی نمیگوید اما هرچه بود، نامهای امضا نشد تا فشارها بالا گرفت و... بالاخره حکم صادر شد!
تازه اول راه است!
اما آمدن نجفی پایان راه نبود، قطعا گرایشهای سیاسی و ارتباطات حزبی او قرار است سرنوشت شهر تهران را دستخوش تغییر کند. نجفی نیامده، تغییرات را کلید زد و از قضا همین حالا، چند نفر از افرادی که سابقه و کارنامه روشنی هم ندارند را به سمتهایی گمارده است. او رسانه شهر را به برخی از افراد تیم فتنه ۷۸ و ۸۸ سپرد و خیال همه را راحت کرد! در مسئولیتها و معاونتها هم، وازدگان برخی سمتها مثل معاون مستعفی وزارت راه در ماجرای تلخ و فراموش شده قطار تبریز مشهد را به سمت معاون حملونقل و ترافیک تهران منصوب کرد. برخی از افراد لیست املاک نجومی را به معاونتهای دیگر گمارد و خلاصه ماجرا آغاز شد! آنهم از سوی مدیری که خود بر خلاف موازین و ضوابط روی صندلی شهرداری تهران نشسته است.
اصلاحطلبان، سالها حسرت رانده شدن از بهشت بر دلشان مانده بود! درست بعد از شورای شرمآور اول شهر تهران. حالا در رسیدن به بهشت، هیجان و ولعی دارند که باعث شده حتی بهشت را هم با خشت کج بنا کنند! این خشت کج، تا آخر دیوار را کج خواهد کرد.
نظر شما